گاهی به خود می گویم:
آن کس که زیر صندلی حیات می زند،
آن کس که لوله ی تفنگ را
به سوی زنده گی نشانه می رود،
آن کس که بغضِ تمام عمرِ مادری را نمی بیند،
چه شکلی دارد؟
آری!
اما فقط گاهی
به این همه
فکر می کنم.
بعد
از یاد می برم؛
ب ع د
از یاد می برم که از یاد برده ام.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه
هشت مارس
هر تارِ مو بهانهایست
برای تازیانهای
چه آنرا بپوشانی
چه آنرا بیفشانی.
و تازیانه است و تن
و تازیانه است و جان.
و جان و تن زیرِ تازیانهاند.
تا هر بار بیاموزی
که باز
برخیزی.
هشت مارس مبارک
برای تازیانهای
چه آنرا بپوشانی
چه آنرا بیفشانی.
و تازیانه است و تن
و تازیانه است و جان.
و جان و تن زیرِ تازیانهاند.
تا هر بار بیاموزی
که باز
برخیزی.
هشت مارس مبارک
۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه
برای محمد پسرِ بندهی خدا (پور+ عبد + الله)
وقتی محمد بیرون بود، وبلاگی زد به اسمِ فویر. فویر به آلمانی یعنی آتش.
میگفت:
من
جویِ آتشم؛
فویر-باخ
یعنی جوی آتش.
اشتباه میکرد:
او رودِ آتش است.
با جثهی ظریفاش،
با شنگیِ لطیفاش،
با مادرِ غمیناش،
با زهرخندش به شب
کوهِ اراده است.
میگفت:
من
جویِ آتشم؛
فویر-باخ
یعنی جوی آتش.
اشتباه میکرد:
او رودِ آتش است.
با جثهی ظریفاش،
با شنگیِ لطیفاش،
با مادرِ غمیناش،
با زهرخندش به شب
کوهِ اراده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)