"شیر قهوه فرمودین؟ بعله که داریم فقط یه چیزی: ما دو تا شیر داریم، هر دو هم تاریخ گذشته است.یکی، یه هفته، یکی، یه ماه. کدومو بیآرم خدمتتون؟"
گارسون:
"گفتین شما نه اشکنه دوست دارین نه خورشت بادمجون؟ شرمنده، ما فقط همین دو غذا رو داریم. کدومو میل میکنین؟"
بازجو:
"من باید یا فندک بگیرم زیر بیضههات، یا شوک برقی بزنم بهشون. انتخاب با خودته."
در جهنم:
"آقایون! خانوما! برنامهی امروز از این قراره: هم قراره برین زیر دوش قیر مذاب، هم میفرستیمتون تو کوره ذوب شین. هر کدومو دوست دارین اول انتخاب کنین."
تجاوزگر به کودکی که از ترس کز کرده، به خود میلرزد:
"ترس که نداره ما همهاش ده نفریم. اما تو میتونی هر کدومو میخواهی اول انتخاب کنی. حالا پاشو بریم توی اون اتاق، ببین از دوستام کدومو میخواهی اول باهات باشه. خودم هم میمونم آخری."
این روزها اگر به خیابانهای ایران بهخصوص درشهرهای بزرگ سری بزنید با منظرهای بهت برانگیز مواجه میشوید: دستههای مردمی را میبینید که بهصورت تودهای گردآمدهاند. دستههایی که به پیاده روها محدود نمیشوند و تردد خودروها را دشوار و بعضا غیر ممکن میسازند. حاضرینِ در خیابانها عموما جوانان و نوجوانانی هستند با میانگین سنی بین 15 تا 30 سال.
آنان بعضا پلاکاردها، یا پوسترهایی در دست دارند و مچبندی بردست، یا پارچهای دور سر بستهاند که همه گویای کاندیدای مورد علاقهی آنان در انتخابات ریاست جمهوری پیشِ روست: طرفداران رییس جمهور فعلی و آنان که به یکی از دو کاندید مقابل تعلق خاطر دارند و طرفه آنکه نه چهرههای کاندید شده جدیداند و نه شعارهای آنان.
اما خواست حاضرین حول چه مضامینی دور میزند؟ شاید بررسی شعارهای مطرح شده معیار خوبی برای خواست آنان بهدست دهد. اما اینجاست که فردی که به چنین بررسیای بپردازد به نتیجهای حیرت انگیز دست مییابد. هدفِ این حضور، که در تهران در هفتهی منتهی به انتخابات شاید به صدهزار نفر بالغ شود، تقریبا در هیچ شعاری بازتاب نمییابد. آنچه میبینید و میشنوید هوکردن هوارداران طرف مقابل است و ابراز تنفر از او بهصورت شعارهایی نظیر یه هفته دو هفته طرف حموم نرفته از سوی طرفداران کاندیداهای به اصطلاح اصلاحطلب و در طرف مقابل سوسولا دست نزنین النگواتون میشکنه از سوی هواداران رییس جمهور فعلی!!
در تلاش برای بررسی روانشناسانهی این پدیده میتوان گفت در نتیجهی خلع سلاح کردن جنبشهای اجتماعی از سوی دولت: دانشجویانِ رادیکال، زنان و کارگران و ممانعت از شکل گیری هر نوع تشکل آزاد و مستقل در شکل شورا، سندیکا، کمیتههای کارگری و حتی گروههای مطالعاتی، به زندان افکندن و وضع وثیقههای سنگین برای بسیاری از این فعالین، بستن نشریههای دانشجویی و ممانعت از حضور چهار ناشر آگاه، آگه و اختران و دیگر، چهار ناشری که در چاپ آثار مارکسیستی شناخته شدهاند در نمایشگاه کتاب امسال و در یک مورد، که اتفاقا همین روزها در جریان است، یعنی هجوم نیروهای امنیتی به دفتر نشر دیگر ومنزل مدیران این انتشارات، ضبط کامپیوتر، کتابها و وسایل آنان و احضارشان به ادارهی اطلاعات که تنها مشتیست نمونهی خروار، حاکمیت از هر نوع همصدایی حتی در صلحآمیزترین شکل آن ممانعت به عمل میآورد و با این کار هر نوع امکان حضور جمعی و کسب آگاهی اجتماعی و طبقاتی قویا سد میشود.
اما برای بررسی حال و هوای این روزهای خیابانها این پدیده راباید در کنار میل طبیعی به ابراز وجود به هر شکل ممکن و خلا هرگونه امکان حضور اجتماعی و حتی تفریح و شادی قرار داد. نتیجه، حضور گستردهی افرادیست که هیچ گونه امکان کسب آگاهی اجتماعی نیافتهاند اما از این امکان حضور صرف نیز نمیگذرند پس چونان ذرههایی با مشترکاتی گنگ سرازیر خیابان میشوند. این حالت شبیه نوعی هویتیابیست که در ابراز هیجان بین هوادران تیمهای فوتبال بهچشم میخورد و این موقعیت خود برخاسته از نیاز حاکمیتیست که، همچون تمامی جوامع سرمایهداری، به موجودیت افراد که در فرآیند تولید میباید در کنار هم باشند، در زمان موضع گیری مخالف تنها بهصورت ایزوله تن میدهد اما در زمان انتخابات میباید بار دیگر آنان را در کنار هم گردآورد. بدین ترتیب پوستهی ظاهری دموکراسی حفظ میشود اما تنها در چارچوبی که خود حاکمیت مد نظر دارد: از میان صدها داوطلب کاندیداتوری صرفا صلاحیت چهار تن تایید میشود اما در همین چارچوب تنگ، حضور گستردهی مردم را در پای صندوقهای رای شاهد خواهیم بود.
درنتیجه، آن 20 تا 40 درصدی که رای نمیدهند هیچ گاه امکان ابراز وجود نمییابند تا آنجا که فضایی حتی در سطح یک ستون روزنامه طی این سی سال به آنان تعلق نمیگیرد. آنان به سوی وبلاگ نویسی، حضور محفلی، گلگشتی، جسته گریخته و بعضا ایزوله روی میآورند و همین مونادوارهگی در خیابان قرینهی حتی کمسوتر خود را در مورد این طیف دگر-اندیش و دگر-موضع بازمییابد.
* موناد اصطلاحیست در فلسفه به معنای عنصری کوچک و تجزیه ناپذیر که راه به عنصر دیگری از همان دست ندارد.
بعد از کلنجارهای بیشمار، ناخواندههای پرشمار، سرخوردهگیهایی که هرکه اینجور جایی زندهگی کند با آن آشناست، بر آن میشوی خُردهنوشتههایی، که خوانندهی همیشهگیشان گَهگاه خودت بودهای و خودت، را بِسپاری به این تُهی ناصفر؛ میپیوندی به این فضای مجازی تا عقدههای ناشی از عدم امکان نفس کشیدن در فضای واقعی را اینجا خالی کنی. این را که چهقدر این کار تو ثمر بخش است خواننده به تو نشان میدهد: با یک چاروادار، یک فحش آبنکشیده، یک دهنکجی، یک نگاه سرد حاکی از این که: "خوب که چی؟" یا شاید تاملی بر این که: "اینجا چه میکنم؟"