این روزها اگر به خیابانهای ایران بهخصوص درشهرهای بزرگ سری بزنید با منظرهای بهت برانگیز مواجه میشوید: دستههای مردمی را میبینید که بهصورت تودهای گردآمدهاند. دستههایی که به پیاده روها محدود نمیشوند و تردد خودروها را دشوار و بعضا غیر ممکن میسازند. حاضرینِ در خیابانها عموما جوانان و نوجوانانی هستند با میانگین سنی بین 15 تا 30 سال.
آنان بعضا پلاکاردها، یا پوسترهایی در دست دارند و مچبندی بردست، یا پارچهای دور سر بستهاند که همه گویای کاندیدای مورد علاقهی آنان در انتخابات ریاست جمهوری پیشِ روست: طرفداران رییس جمهور فعلی و آنان که به یکی از دو کاندید مقابل تعلق خاطر دارند و طرفه آنکه نه چهرههای کاندید شده جدیداند و نه شعارهای آنان.
اما خواست حاضرین حول چه مضامینی دور میزند؟ شاید بررسی شعارهای مطرح شده معیار خوبی برای خواست آنان بهدست دهد. اما اینجاست که فردی که به چنین بررسیای بپردازد به نتیجهای حیرت انگیز دست مییابد. هدفِ این حضور، که در تهران در هفتهی منتهی به انتخابات شاید به صدهزار نفر بالغ شود، تقریبا در هیچ شعاری بازتاب نمییابد. آنچه میبینید و میشنوید هوکردن هوارداران طرف مقابل است و ابراز تنفر از او بهصورت شعارهایی نظیر یه هفته دو هفته طرف حموم نرفته از سوی طرفداران کاندیداهای به اصطلاح اصلاحطلب و در طرف مقابل سوسولا دست نزنین النگواتون میشکنه از سوی هواداران رییس جمهور فعلی!!
در تلاش برای بررسی روانشناسانهی این پدیده میتوان گفت در نتیجهی خلع سلاح کردن جنبشهای اجتماعی از سوی دولت: دانشجویانِ رادیکال، زنان و کارگران و ممانعت از شکل گیری هر نوع تشکل آزاد و مستقل در شکل شورا، سندیکا، کمیتههای کارگری و حتی گروههای مطالعاتی، به زندان افکندن و وضع وثیقههای سنگین برای بسیاری از این فعالین، بستن نشریههای دانشجویی و ممانعت از حضور چهار ناشر آگاه، آگه و اختران و دیگر، چهار ناشری که در چاپ آثار مارکسیستی شناخته شدهاند در نمایشگاه کتاب امسال و در یک مورد، که اتفاقا همین روزها در جریان است، یعنی هجوم نیروهای امنیتی به دفتر نشر دیگر و منزل مدیران این انتشارات، ضبط کامپیوتر، کتابها و وسایل آنان و احضارشان به ادارهی اطلاعات که تنها مشتیست نمونهی خروار، حاکمیت از هر نوع همصدایی حتی در صلحآمیزترین شکل آن ممانعت به عمل میآورد و با این کار هر نوع امکان حضور جمعی و کسب آگاهی اجتماعی و طبقاتی قویا سد میشود.
اما برای بررسی حال و هوای این روزهای خیابانها این پدیده راباید در کنار میل طبیعی به ابراز وجود به هر شکل ممکن و خلا هرگونه امکان حضور اجتماعی و حتی تفریح و شادی قرار داد. نتیجه، حضور گستردهی افرادیست که هیچ گونه امکان کسب آگاهی اجتماعی نیافتهاند اما از این امکان حضور صرف نیز نمیگذرند پس چونان ذرههایی با مشترکاتی گنگ سرازیر خیابان میشوند. این حالت شبیه نوعی هویتیابیست که در ابراز هیجان بین هوادران تیمهای فوتبال بهچشم میخورد و این موقعیت خود برخاسته از نیاز حاکمیتیست که، همچون تمامی جوامع سرمایهداری، به موجودیت افراد که در فرآیند تولید میباید در کنار هم باشند، در زمان موضع گیری مخالف تنها بهصورت ایزوله تن میدهد اما در زمان انتخابات میباید بار دیگر آنان را در کنار هم گردآورد. بدین ترتیب پوستهی ظاهری دموکراسی حفظ میشود اما تنها در چارچوبی که خود حاکمیت مد نظر دارد: از میان صدها داوطلب کاندیداتوری صرفا صلاحیت چهار تن تایید میشود اما در همین چارچوب تنگ، حضور گستردهی مردم را در پای صندوقهای رای شاهد خواهیم بود.
درنتیجه، آن 20 تا 40 درصدی که رای نمیدهند هیچ گاه امکان ابراز وجود نمییابند تا آنجا که فضایی حتی در سطح یک ستون روزنامه طی این سی سال به آنان تعلق نمیگیرد. آنان به سوی وبلاگ نویسی، حضور محفلی، گلگشتی، جسته گریخته و بعضا ایزوله روی میآورند و همین مونادوارهگی در خیابان قرینهی حتی کمسوتر خود را در مورد این طیف دگر-اندیش و دگر-موضع بازمییابد.
* موناد اصطلاحیست در فلسفه به معنای عنصری کوچک و تجزیه ناپذیر که راه به عنصر دیگری از همان دست ندارد.
mamnon...
پاسخحذفman mokhalefam pas hastam...va to ra dost daram bihich dalili....
این نتیجه ی قلع و قمع های چهار سال اخیره
پاسخحذفو حتی قبل تر
نتیجه ی قتل های زنجیره ای
و اگر همین طور عقب بروی به خود انقلاب می رسی که مغزهای زیادی را از این مرز و بوم فراری داد
نه اینکه این فضای بسته در دوران پهلوی نبود
نه
اما جوان آن روز برای بروز شور و شوقش راه دیگری داشت
گرچه برای بعضی پرتاب کوکتل مولوتوف در آن سالها هیجانی وصف ناشدنی داشت
شاید امروز با گرایش جوان امروز به موسیقی رپ که بعضا سرشار از واژه های عجیب است راه پیمایی سیاسی هم به این شکل درآید
man joze arzelo obasham....fek konam dige khayle hazarat rahat mishe...ke ma hame arazele obashim
پاسخحذفman nemidonam bayad narahat basham ya khoshal ama emroz yeki to otobos neshat kenar mano goft ay kash chegovara zendeh bod
پاسخحذفازادی پدیده ای است اجتماعی
پاسخحذفباشد تجمعی از جنسی دیگر..........
مزد گورکن ..............
در قسمت اول به نکته خوبی در مورد محتوای فکری این تجمعات اشاره کردی. البته سرکوب جامعه روشنفکری رو دلیل کافی برای عمیق نبودن جامعه نمی دونم. توجیه قانع کنند ای برای تفاوت فکری جوانان متولد دهه 60 (و 80 میلادی، اگه بخوایم جهانی ببینیم)با نسل های قبلی ندارم. اما به نظر می رسه ایدئولوژی های قدرتمند و مغز فریز کن! دیگه برای این نسل معنای چندانی نداره، اما نباید صرفا از این نکته خوشحال بود چون به نظر می رسه اساسا هیچ چیزی برای نسل من خیلی پرمعنا نیست.(خود من این بی معنایی رو به اون ایدئولوژی زدگی ترجیح می دم.) من تو تجمعات هفته اول شرکت داشتم. 30 خرداد هم برای دهن کجی به دیکتاتور اومدم میون مردم. اما به نظر می رسه روزای آخر، بچه ها یاد گرفته بودن غروبا از خونه بیرون بزنن برای انجام یک بازی دزد و پلیس نسبتا خطرناک با بسیجی ها و نیروهای گارد!
پاسخحذف