۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

دل آرا

پشت

بر شانه‌ی شب

نهاده‌اید:

تو

و

آرای دل،

با اندکی تفاوت:

تو

بر می‌خیزی

و او

برای ابد

خفته می‌ماند؛

تو

خود خفته‌ای

و او را

خوابانده‌اند

برای ابد؛

تیک تاک ساعتی

شاید

لالای خواب توست؛

پرده‌ی شب

اما

برای او

با

خفت طناب

بر گردن‌اش

و ضربه‌ای

به زیرصندلی‌اش

برای ابد

فرو می‌افتد.

آخر

شاید

در سال‌های دورِ کودکی

یَله از آموزشِِ من و تو

خطایی

از او

سر زده است.

آری.

هم آن‌روز

و هم امروز

خطایی صَعب

از من و تو

سر زده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر