۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

آناکساگوراس و ما

در صفحه 12 روزنامه کارگزاران روز 22 تیر و درحاشیه جلسه‌ی نقد و بررسی کتاب آقای بابک احمدی به نام رساله‌ی تاریخ آمده است: ” او یکی از علت‌های عدم موفقیت کانون نویسند‌ه‌گان ایران را کارکرد حزبی پیداکردن آن دانست. به نظر احمدی مخلوط کردن فعالیت‌ها، بسیار خطرناک است و فعالیت سیاسی و نویسند‌ه‌گی باید هرکدام در جای‌گاه خاص خود باشند، اما این به این معنی نیست که نویسنده نباید فکر و دغدغه‌‌ی سیاسی داشته باشد”.

در این نوشته تلاش می‌کنم در حد امکان به بررسی روی‌کردی بپردازم که سیاسی شدن نهادهای اجتماعی را در جامعه‌ی ما سرزنش می‌کند و خواهان جداشدن فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و در این مورد نویسند‌ه‌گی به صورت خاص است. ناگفنه نماند که این امکان وجود دارد که نقل قول بالا دقبقا گفته‌ی ‌آقای بابک احمدی نبوده و در نقل ‌آن در روزنامه تغییراتی به عمل ‌آمده باشد.

با یک بررسی نمود گرایانه‌ی صرف در باره‌ی پدیده‌های اجتماعی در جامعه‌ای نظیر ایران به نظر می‌رسد ابتدایی ترین خواست‌های اجتماعی، برای مثال، ‌آزادی حق پوشش زنان یا حق اعتصاب کارگران در تقابل مستقیم با بالاترین سطوح حاکمیت قرار بگیرد. و این مساله ‌آن‌چنان عمیق است که کم‌تر خانواده‌ای را می‌توان یافت که موردی نداشته باشد که به نوعی از سوی حاکمیت ممنوع قلمداد نشود: فیلم، سی‌دی صوتی، آنتن ِماهواره، کتاب، نوشته، و مراجعه به سایت های اینترنتی غیر مجاز تنها نمونه‌های معدودی از این دست‌اند.

اما حاکمیت، به اصطلاح ِ حقوقی، هیچ‌گاه به صورت De Jure (قانونی) خواست‌های جامعه را به رسمیت نمی‌شناسد بل‌که مشابه مورد ویدیو در دو دهه‌ی قبل وقتی به صورت De Facto (عملا) در مقابل خواستی چند میلیونی و غیر قابل کنترل قرار گرفت تنها به آن تن می‌دهد. برای تاییدی عینی و ملموس تنها کافی‌ست از پنجره‌ی یکی از ساختمان‌های مشرف به برخی پشت بام‌های شهر تهران تعداد آنتن‌های ماهواره‌ را بشمرید. آیا حکومت چه موقع این واقعیت را می‌پذیرد که این بخشی‌ست گریز ناپذیر از حیات اجتماعی؟ پاسخ این است که هیچ‌گاه، مگر زمانی که عملا مجبور به این کار شود.

در یک مثال کاملا ملموس دیگر کافی‌ست به مبارزه‌ی ِ با تمام قوای دولت با به اصطلاح بد حجابی نگاهی بیاندازید. چندین هزار مامور نیروی انتظامی روزانه در سطح کشور برای آن‌چه نامناسب بودن پوشش‌ نامیده می‌شود برخورد کرده، صدها نفر را بازداشت می کنند، آن هم در دنیایی که ایران تنها کشوری‌ست از بین چند ده کشور اسلامی که حجاب برای همه اعم از مسلمان و غیر مسلمان، ایرانی و غیر ایرانی کاملا اجباری‌ست. و ُُطرفه این‌که این در حالی‌ست که این کشور از نظر شمار دانشگاهیان دختر در مقایسه با بسیاری از این کشورها موقعیت ممتازتری دارد. اما آیا حکومت حاضر است این آزادی را که حتی در همه کشورهای اسلامی به رسمیت شناخته شده است در این‌جا به صورت قانونی بپذیرد؟ آری. اما تنها زمانی که ناگزیر از انجام این‌ کار شود.

از باد نبریم یروند‌ه‌ی کارگران دست‌گیر شده در شهر سقز پس از چندین سال هم چنان در جریان است، حال آن‌که این کارگران تنها قصد داشتند روز جهانی کارگر را که مورد تایید حاکمیت ابران نیز هست طی مراسمی گرامی بدارند.

همین امر در مورد دانش‌جویان برگزار کننده‌ی مراسم 16 آذر 1386 در صحن دانشگاه هم صادق است، حال آن‌که این روز نیز روزی به رسمیت شناخته شده در ایران است. در این رابطه، بیش از 50 تن ازآنان دستگیر شدند وتا کنون نیز پروندهای آنان در جریان است و همه‌گی آنان و با قرار وثیقه های سنگین در انتظار زمان دادگا‌ه‌‌های خود هستند. جالب است بدانیم که مجموع وثیقه‌ی مقامات قضایی برای این دانش‌جویان حدود 5 میلیارد تومان می باشد!!!

در موردی که به‌تازه‌گی رخ‌ داد پس از رسواشدن یک مقام دانشگاهی دانشگاه زنجان که قصد تعرض به یکی از دانش‌جویان دختر را داشته، آن دانشجو به بهانه‌ی تشویش اذهان عمومی بازداشت و تنها با سپردن قرار وثیقه موقتا آزاد شد!!!

موضوع دیگری که خود در پیوند با پدیده‌ی بالاست این است که طبیعتا در چنین جامعه‌ای از ‌‌آزادی‌های ِ به اصطلاح مدنی کم‌تر تصوری می‌توان داشت؛ البته منظور آزادی مخالف است چرا که به قولی: آزادی که همیشه وجود داشته است. در عین حال، در چنین جامعه‌ای احزاب نیز حیات نخواهند داشت؛ باز این‌جا منظور احزاب ریشه دار و برخاسته از بد‌نه‌ی اجتماع است و گرنه حزب دولت‌ساخته نیزکه همیشه وجود داشته است‌.

در نتیجه، در غیاب نهادهای اجتماعی برخاسته از حیات واقعی ما، هر کنش ابتدایی‌مان به ناگزیر رنگ سیاسی به خود می‌گیرد. طبیعی‌ست که کانون نویسند‌ه‌گان ایران که شاید دموکراتیک‌ترین نهاد و از معدودترین نهاد‌های غیر ایده‌ئولوژیک باشد نیز از این امر مستثنی نیست و جز این نمی‌تواند باشد هم‌چنان که این امر در مورد هر تشکل و تعرض اجتماعی و حتی فردفرد ِ اعضای این جامعه نیز صادق است.

حال برگردیم به مساله‌‌ی مخلوط کردن فعالیت‌ها. به نظر نویسنده‌ی این سطور ناپسند دانستن مخلوط کردن فعالیت اجتماعی به نوعی برخاسته از بینشی‌ست که تصور می‌کند این مخلوط کردن امری اراده‌گرایانه است و این خود ناشی از نادیده گرفتن ویژه‌گی‌یست در حیات اجتماعی کشوری هم‌چون ایران که در بالا تنها نمونه‌هایی از ‌‌آن به دست داده شد و آن چیزی نیست جز در هم تنیده بودن ایتدایی ترین امور حیات روزمره با سیاسی‌ترین امور ممکن. آری! روی‌کرد ما نسبت به مسائل‌مان با مادیت حیات اجتماعی‌مان درهم تنیده است و در این جامعه نفس کشیدن‌مان هم به ناچار سیاسی‌ست و تا زمانی که در چنین جامعه‌ای زند‌ه‌گی می کنیم، محکوم به این‌گونه زند‌ه‌گی هستیم.

آناکساگوراس فیلسوف ِ یونانی، پنج قرن پیش از میلاد از درهم آمیخته‌گی امور می‌گفت و این‌که بذر ِ همه چیز در همه چیز هست. شاید بتوان در مورد ایران گفت که در هر جنبه از حیات‌مان آشکارا بذر ِ سیاست قابل ِ روئیت است و بر خلاف نقل قول بالا این مخلوط بود‌ه‌گی نیست که بسیارخطرناک است بل‌که اگر چیزی خطرناک باشد آن عاملی‌ست که این مخلوط بوده‌گی را ناگزیر می‌سازد و این مساله است که می‌باید مورد توجه قرار بگیرد.

۱ نظر:

  1. موافقم
    همه چیز در همه چیز ریشه دارد
    تئوری بوهم نیز بر "همبستگی ماهوی همه ی چیزها" بنا شده است
    بخصوص در جامعه ای چون ایران که همه چیز با دین و توهم دشمن شیطانی آمیخته شده است
    مهم نیست که چقدر تلاش می کنی تا در فعالیت هایت از هر نوع وابستگی به گروه و یااندیشه ی خاصی رها باشی
    با هر تصمیمی که در زندگی می گیری در وافع جهت گیری کرده ای
    پس سیاسی هستی

    پاسخحذف