۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

جایی نمی‌روم،
کاری نمی‌کنم،
فریادِ مرگ مرگ را
پاسخ نمی‌دهم.
یعنی که خفته‌ام؟
یعنی خموده‌ام؟
دست از تلاش ِ بیش‌تر
یعنی که شسته‌ام؟
در برجِ عاجِ خویش
سکنی گزیده‌ام؟
نه! هرگز چنین نبود.
نه! هرگز چنان مباد.
با آن‌که بغض من
هرگز امان نداد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر